خرید کتاب داستان پپا (دنیای پپا)
روزی روزگاری خوک کوچولوی دوست داشتنی و بامزه ای بود به نام پپا که بیشتر از هر چیز دیگری در تمام دنیا، عاشق بالا و پریدن توی چاله های پر از گل بود. دوست داری با پپا بیشتر آشنا شوی؟
قسمتی از صفحات کتاب رو باهم میخونیم:
بابابزرگ پپا و جورج را به باغچه ی سبزیجاتش برد.
بابابزرگ گفت:«من سبزیجاتم را اینجا می کارم. اول چندتا دانه توی خاک می گذارم…»
پپا چاله های گل را فراموش کردو تندی پرسید:«می شود این سبزیجات خوشمزه ات را بخوریم، بابابزرگ؟»
بابابزرگ جواب داد:«نه، باید منتظر شویم تا کمی بزرگ تر شوند.»
پپا با هیجان آب دهانش را قورت داد و گفت:«وااای!»