خرید کتاب پاستیل های بنفش
کتاب پاستیل های بنفش از کاترین اپل گیت که برای اولین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است روایتگر داستان نوجوانی به نام جکسون است که برای کنار آمدن با مشکلات مالی خانوادهاش دستوپنجه نرم میکند. در این بین جکسون پس از سالها با «کرنشا» که گربه و دوست خیالی قدیمی اوست مواجه میشود. کرنشا در ایام سختی که جکسون با آن روبهروست به کمک او آمده است.
رمان پاستیلهای بنفش با ترجمه آناهیتا حضرتی کیاوندانی به کوشش انتشارات پرتقال منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است. میتوانید نسخه الکترونیکی این کتاب را از طاقچه خرید و دانلود کنید. نسخه الکترونیکی این رمان با فرمت epub در طاقچه منتشر شده که در مقایسه با فرمت pdf قابلیتهای بیشتری برای مطالعه ارائه میدهد.
درباره و خلاصه داستان پاستیل های بنفش
کارتین اپل گیت در کتاب پاستیلهای بنفش داستان پسر نوجوانی را روایت میکند که درگیر نگرانی شدیدی درمورد وضعیت مالی خانوادهاش است و برای جلوگیری از بیخانمان شدنشان به والدین خود کمک میکند. پدر جکسون زمانی که جکسون به کلاس اول میرفته است دچار بیماری اماس میشود و پس از آن شغل خود را از دست میدهد. در آن ایام والدین جکسون با وجود تلاشهای فراوان، موفق به پرداخت کرایهی خانه نمیشوند و جکسون و پدر و مادر و خواهر بسیار کوچکش، رابین، برای مدتی آوارهی خیابانها میشوند و در ماشین خود زندگی میکنند. جکسون با یادآوری خاطرهی تلخ آن ایام نگران تکرار ماجراست و این نگرانی باعث میشود که بار دیگر دوست خیالی خود را که مدتهاست از او بیخبر است ملاقات کند.
«کرنشا»، گربهای که پاستیلهای بنفش دوست دارد، دوست خیالی جکسون است و در این ایام پر استرس بار دیگر به دیدار جکسون آمده است. جکسون که دوست دارد مثل دانشمندان رفتار کند ابتدا تلاش میکند او را نادیده بگیرد و برای حضورش توجیهی منطقی و علمی پیدا کند. ولی سرانجام دست از این کار میکشد و به مکالمه با کرنشا میپردازد. کرنشا برای کمک به او به ملاقاتش آمده و به جکسون توصیهای مهم میکند: «واقعیت. تو باید واقعیتها رو بگی دوست من»؛، توصیهای که تا پایان داستان به کمک جکسون میآید تا با دوست خود و والدینش دربارهی مشکلاتشان روراست باشد و بتوانند در کنار هم با آنها روبهرو شوند و برای حلشان تلاش کنند.
خواندن و دانلود کتاب پاستیل های بنفش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر به خواندن داستانی تخیلی علاقهمندید و یا اگر در کودکی دوستی خیالی داشتید که حالا دلتنگش هستید، خواندن داستان جکسون و دوست خیالیاش کرنشا را به شما پیشنهاد میکنیم. علاوه بر این اگر شما والدی هستید که دربارهی مسائل و مشکلات زندگی با نوجوانان خود صحبت نمیکنید، خواندن این کتاب و به کار گیری پیام نهان در داستان آن را به شما توصیه میکنیم.
کاترین اپل گیت در رمان پاستیلهای بنفش، در داستانی برگرفته از خیال و واقعیت برخی مسائل واقعی دنیای بزرگسالان به زبانی ساده و قابلفهم برای نوجوانان بیان و معضلاتی چون بیماری لاعلاج و فقر را در آن مطرح میکند و خواندن آن برای هر نوجوانی لازم است، چرا که با خواندن آن نوجوانان علاوه بر روبهروشدن با برخی مسائل مهم زندگی امروزه، شیوهی برخورد صحیح با اطرافیان و والدین خود در مواجهه با این مسائل را یاد میگیرند.
معرفی و تحلیل کوتاهی بر شخصیتهای کتاب:
کتاب پاستیل های بنفش شخصیتهای زیادی ندارد و عمدهی داستان در خانوادهی جکسون و بین پدر و مادرش، رابین، خرگوششان و کرنشا اتفاق میافتد. شخصیتهای مهم این کتاب عبارتند از:
جکسون: نوجوان حساسی که تلاش میکند تا از تخیل به دور باشد و همیشه واقعیت را ببیند. جکسون تحت تاثیر تلاشها و فداکاریهای پدر و مادرش خود را در برابر مشکلات مالی خانوادهاش مسئول میداند و برای کمک به آنها تلاش میکند. جکسون نمونهی نوجوانی است که از نگرانیهای دنیای بزرگسالان سر در میآورد و در عین حال نگرانیهای نوجوانانهی خود را، مثل نگرانی برای پیدا کردن دوست، نیز دارد.
کرنشا: کرنشا دوست خیالی جکسون از دوران کودکی او است که در لحظهای حساس دوباره در زندگی او ظاهر میشود. کرنشا گربهای بزرگ و سخنگو است که جکسون را تشویق میکند تا از تخیل خود استفاده کند و از چیزهای کوچک زندگی لذت ببرد. کرنشا یک شخصیت عاقل و دلسوز است که به جکسون کمک میکند تا با ترسهایش مقابله کند و به آیندهای بهتر ایمان بیاورد.
رابین: رابین خواهر کوچکتر جکسون است که رابطهی بسیار خوبی با برادر خود دارد و در هنگام ترس و اضطراب به او پناه میبرد. رابین کودکی خوشبین و منعطف است که برخلاف برادرش جکسون از بهرهجویی از تخیلات خود ابایی ندارد.
ماریسل: ماریسل دوست صمیمی جکسون است که همراهی و حمایت موردنیاز او را فراهم میکند. او شخصیتی بااعتمادبهنفس و برونگرا است که از ایستادگی برای آنچه به آن اعتقاد دارد نمیترسد و به جکسون کمک میکند تا در مدرسه جدیدش احساس راحتی بیشتری کند و دوستان جدیدی پیدا کند.راوی داستان جکسون است. پسری نوجوان که دوست دارد جانورشناس شود و عقیده دارد که هرچیزی بهخاطر دلیلی رخ میدهد. جکسون پسر خانوادهای است که دچار مسائل مالی شدهاند و هرچند این مساله را از فرزندان خود پنهان میکنند اما جکسون بهخوبی متوجه آن شده است و در تلاش است تا برای گذر از این مشکلات به خانوادهی خود کمک کند.
پیام و نتیجهگیری از داستان
این کتاب بهروشنی نشان میدهد که مشکلات خانواده، بهویژه مشکلات مادی، بهعنوان مهمترین نهاد اجتماعی که کودکان و نوجوانان با آن در ارتباطند چه اثراتی بر روی فرزندانشان خواهد گذاشت. علاوه بر این کاترین اپل گیت در این کتاب پیامی نهان برای والدین دارد و آن این است که نوجوانانشان بیش از حد تصورشان از مسائل مربوط به خانواده آگاهند و میتوانند در عبور از این مشکلات به یاری والدین خود بشتابند؛ پس چه بهتر نوجوانان و والدین در خصوص این مسائل با یکدیگر صحبت کنند و حقیقت و نظراتشان را از یکدیگر پنهان نکنند.
کتاب پاستیلهای بنفش برای چه رده سنی مناسب است؟
این کتاب به گفتهی انتشارات پرتقال مناسب ردهی سنی +۱۲ سال است و بهعنوان کتاب ردهی سنی نوجوان در نظر گرفته میشود.
کتاب پاستیلهای بنفش برای اولین بار در سال ۱۳۹۵ به کوشش آناهیتا حضرتی به فارسی برگردان و توسط انتشارات پرتقال منتشر شد. این نسخه از کتاب را میتوان بهترین ترجمهی آن دانست. علاوه بر آناهیتا حضرتی افراد دیگری نیز به ترجمهی این کتاب پرداختهاند. از جمله این افراد میتوان به سونا انزابینژاد، زهرا حسینی و میترا ولد منصوری اشاره کرد.انتشارات پرتقال این کتاب را با ترجمه آناهیتا حضرتی در ۱۸۸ صفحه منتشر کرده است.
بخشی از متن کتاب پاستیلهای بنفش
چیزهای واقعی خیلی بهتر از داستانها هستند؛ داستان را نمیتوانید ببینید یا دستتان بگیرید و وزنش کنید.
البته کرگدنها را هم نمیتوانید توی دستتان بگیرید! وقتی داستانها را عمیق میخوانید، میبینید که دروغاند؛ من هم دوست ندارم دروغ بشنوم.
هیچوقت از چیزهای ساختگی خوشم نمیآمد. وقتی بچه بودم، هیچوقت لباسهای بَتمنی یا طرح حیوان را نپوشیدم. هیچوقت هم نگران هیولاهای زیر تختِخوابم نبودم.
مامان و بابام میگویند زمان مهدکودک، دورِ کلاس راه میرفتم و به همه میگفتم که من شهردار کُرهٔ زمین هستم، اما فقط چند روز این کار را کردهام.
حتماً دوباره رفته بودم توی فاز خیالبافی؛ اما خیلی از بچهها دوستهای خیالی دارند.
روزی، مامان بابام من را بُردند تا توی فروشگاه، «بانی خرگوشهٔ عیدِ پاک» را ببینم. روی چمنهای مصنوعی، کنار تخممرغِ مصنوعی گُنده، توی سبد مصنوعی ایستادیم.
وقتی نوبت من شد که با بانی عکس بیندازم، نگاهم افتاد به پنجههای بزرگش و آنها را کشیدم.
دست یک مرد توی آن بود. حلقهٔ طلا و مویهای ریزریزِ بور داشت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.