بازی فکری Arboretum (بازی فکری باغ موزه ) یک بازی کارتی استراتژیک بر اساس بازی Arboretum است.
مجموعه زیبایی از درختان زیبا و رنگارنگ که با نبوغ شما کامل و کاملتر میشود.
دن کاسار Dan Cassar طراح این بازی، خلاقیت هنری و تفکر استراتژیک را با هم ادغام و یک بازی متفاوت و جذاب ابداع کرده است.
در این بازی فکری ، بازیکنان با ایجاد مسیرهای متنوع تلاش میکنند تا مجموعه زیباتری را برای بازدیدکنندگان خود بسازند.
تعداد این مسیرها در پایان بازی، امتیاز هر بازیکن و در نهایت برنده بازی را مشخص میکند.
این مجموعه دارای 80 کارت در ده رتگ مختلف است که هر رنگ دارای گونه های مختلفی از درختان است.
این بازی تا کنون موفق به کسب جوایز مختلفی در سالهای 2015 و 2019 شده است.
این بازی برای گروه سنی 8 سال به بالا، تعداد 2 تا 4 بازیکن و مدت زمان 30 دقیقه مناسب است.
مشخصات بازی فکری باغ موزه
محصول شرکت ACO Games
تعداد بازیکن 2 تا 4 نفر
زمان بازی 30 دقیقه
مناسب برای 8 سال به بالا
دارای 80 کارت در 10 رنگ مختلف
دارای دفترچه راهنمای فارسی
بازی کارتی استراتژیک
راهنمای بازی arboretum
گاهی یک بازی ساده میتواند تا ساعاتی بعد از اتمامش ذهن من را مشغول نگاه دارد.
گاهی ناگهان وسط روز و در میان انبوه کارها به یادش میافتم و عمق و ظرافت و ریزبینی آن را تحسین میکنم.
گاهی به شکلی ناگهانی تجربهاش برایم زنده میشود و اشتیاق به بازی کردنش را حس میکنم.
وقتی تجربهی یک بازی قدرتمند باشد، دلم میخواهد به همه معرفیاش کنم و در موردش صحبت کنم.
چنین بازیهایی به سرعت در فهرست بهترینهای من قرار میگیرند و به مرور زمان ارزش و احترامشان هم برایم افزون میشود. بازی فکری Arboretum هم از همین دست بازیهاست، یک بازی کارتی که به همان اندازه که زیبا و چشمنواز است میتواند بیرحم و خشن باشد، به همان اندازه که سهل و ساده است میتواند عمیق و فسفرسوز باشد و به همان اندازه که آرامشبخش و بخشنده است میتواند بیمحابا و گیرنده باشد.
در بازی فکری Arboretum هر بازیکن باغی از درختان میسازد و تلاش میکند امتیازی از این راه به کف آرد و به غفلت خورد.
کل محتوای بازی فکری Arboretum شامل یک دست کارت میشود و هر بازیکن با ۷ کارت در دست بازی را شروع کرده و به انتها میرساند.
نوبت هر بازیکن هم مشخص و تا پایان بیتغییر است:
دو کارت بکش، یک کارت بازی کن و یک کارت بسوزان!
کارت کشیدن که توانایی نمیخواهد، کارت سوزاندن هم که مسالهای نیست اصولا.
میماند کارت بازی کردن که آن هم هیچ محدودیتی ندارد:
کارتت را اینور بگذار، آنور بگذار، عددش بیشتر باشد، کمتر باشد، مساوی باشد، رنگش فرق کند… هرچه دوست داری و هرجا دوست داری بازی کن.
صنوبر بکار، بید بکار، به افرا آب بده، برگهای گیلاس را هرس کن… صفا کن برای خودت.
همانطور که بازی پیش میرود باغ بازیکنان نیز به اطراف خود رشد میکند و مسیر خود را به شکلی طبیعی میسازد و هر از گاهی رنگ تازهای هم به باغ وارد میشود و مسیر جدایی پیش میگیرد.
کمکم هر بازیکن شبکهای از درختان میسازد که همان باغش را تشکیل میدهد تا زمانیکه دستهی کارتها تمام شود و بازی به پایان برسد.
در پایان بازی هر درختی «میتواند» امتیاز داشته باشد اگر زنجیرهای بسازد که اولا با همان درخت تمام شود و دوما سیر اعدادش صعودی باشند. آها! کمی سخت شد.
پس درختان را نمیشود همینجور دیمی کاشت، باید حساب و کتاب کرد. و اینجاست که سبک سنگین کردن در ذهن آغاز میشود: «این درخت شاید برای شروع یک زنجیره خوب باشد، آن یکی شاید به کار طولانی کردن زنجیرهی این یکی بیاید، این را بازی میکنم به امید اینکه چهارش هم دستم بیاید، این یکی زنجیرهاش کوتاه شده، آن یکی دیگر بساش است، شاید هم بساش نیست، اصلا چطور است این را اینجا بگذارم وسط این دوتا …»
اما کار اینجا ختم نمیشود.
قوانین بازی همانقدر که در بازی کردن آسان است در امتیاز دادن سختگیر است.
یک قانون کوچک دیگر باقی است که بازی را به شکلی عوض میکند که گویی هرگز شمایل سابق را نداشته:
«در پایان بازی، تنها بازیکنی امتیاز هر درخت را میگیرد که از آن درخت بیشتر از بقیه در دستش نگه داشته باشد!» و تمام شد.
دیگر مهم نیست چه بازی میکنی، مهم این است که چه در دستت نگه میداری برای پایان بازی!
دیگر بازیکنان آن بازیکنان سابق نخواهند شد.
دیگر کارت کشیدن و کارت سوزاندن آن سادگی و معصومیت سابق را نخواهد داشت، دیگر مهم نیست که چه میکارید و کجا میکارید، بلکه مهم است که دیگران چه میکارند، دیگران چه کارتهایی بر میدارند، دیگران چه میسوزانند، دیگران چقدر دست مرا حدس زدهاند، من از دست آنها چه میدانم، چقدر دیگر از بازی باقی مانده، پس این هفتِ صنوبرِ لعنتی کجاست!
دیگر بازی آن رنگ و بوی صلحآمیز را ندارد و هر کارتی (و تاکید میکنم هر کارتی) ارزشمند میشود.
کارت به کارت و درخت به درخت تصمیمگیری دشوارتر میشود:
چی بکشم؟ چی بازی کنم؟ چی بسوزانم؟ سوزاندن که نگو، تو گویی تکهای از گوشت تنت را میخواهی بسوزانی.
و بعد خرده قوانین دیگر از راه میرسند که باز هم اهمیت هر درخت را بیشتر و بیشتر میکنند:
امتیاز اضافه برای زنجیرهای که با ۱ شروع شود، امتیاز اضافه برای زنجیرهای که با ۸ تمام شود، دو برابر امتیاز برای زنجیرهای که از یک نوع باشد و … طراح بازی (همانطور که در خاطراتش اینجا گفته) هر راهی که منجر به تصمیمهای واضح در بازی بشود را بسته است و هر تصمیمی باید از چندین فیلتر رد شود.
همه چیز در بازی مثل ریشههای درخت در هم تنیده است:
حل پازل تجسمی، بهترین بازی با دست موجود، ذهنخوانی رقبا، معمای حذف کمضررترین کارت، آماده بودن برای تغییر، تکیه بر شانس، حفظ امیدواری تا آخرین کارت، سیستم سیال پایان بازی و …
این بازی تجربهی عمیقی است که شسته و سابیده شده و تمام زایداتش حذف شده و آنچه برجای مانده گوهری است درخشان که هر بار بازی کردهام شگفتزدهام کرده.
و به شکل خوشایندی تمامی این تجربهی فشرده شده را پشت لطافت و زیبایی برگهای درختان خوشرنگ مخفی کرده، طوری که گاهی که بازی را در فشار و تنش به پایان میرسانم با دیدن باغی که ساختهام آرام میشوم.
هر چه باشد همانطور که Dan Cassar طراح این بازی از لائوتزه نقل قول میکند:
«زندگی مجموعهای است از تغییرات طبیعی و خودجوش. در برابر این تغییرات مقاومت نکنید که تنها رنج به بار میآورد. بگذارید حقیقت، حقیقت باقی بماند و بگذارید اتفاقات روند طبیعی خود را آنگونه که میخواهند پیش ببرند.»
نفس –
تنوع محصولاتون بالاست نمیدونم کدوم رو بخرمممم